جستجوی مفهوم

با توجه به نظریه بازنمایی ، ویژگیهای پدیداری تجربه آگاهانه می تواند بر حسب ویژگیهای آگاهانه تجربه توضیح داده شود. بنابراین، هنگامیکه من به آسمان آبی نگاه می کنم، چیزی که برای من به چه می ماند است داشتن تجربه آگاهانه من از آسمان است که موضوع معرفی تجربه من از آسمان آبی است. ویژگی پدیداری تجربه من می تواند به عنوان بازنمایی باشد. این به صورت تئوری یک نتیجه خوشایند است، زیرا ما یک نمایش ذهنی خوب داریم که بر حسب روابط اطلاعاتی بین حالت عصبی فیزیکی مغز و حالت فیزیکی محیط تعریف می شود. استراتژی کاهش گرا در اینجا دارای دو مرحله است: اول کاهش ویژگیهای پدیداری به ویژگیهای بازنمایی و دوم کاهش ویژگیهای بازنمایی به ویژگی های اطلاعاتی و دیگر ویژگیهای فیزیکی مغز است.

تئوری PANIC میشل تای

هر بازنمایی ذهنی آگاهانه نیست. به همین دلیل، بازنمایی آگاهانه باید نوع بازنمایی که به ذهن حالات آگاهانه ایجاد می کند را بشناسیم. داستان میشل تای یک مثال خوب است. تئوری PANIC به طور اختصار به توازن(Poised) ،انتزاعی(اختصار) (Abstract) ،غیر مفهومی (Conceptual-(Non، و محتوای قصدمندی (Intentional Content) اشاره دارد. یک تعیین کننده بازنمایی ذهنی به عنوان آگاهانه هنگامیکه دارای بازنمایی است که ارادی، غیر مفهومی، انتراعی و متوازن باشد. دیگر تعیین کننده ها نیز مهم هستند اما ویژگیهای غیر مفهومی و توازن بسیار مهم می باشند.
مفهوم تجربه آگاهانه در تجربه می تواند ویژگیهایی که فاقد مفهوم هستند را غیر مفهومی نشان دهد. تجربه آگاهانه من از آسمان فقط رنگ آبی را نشان نمی دهد بلکه سایه هایی از رنگ آبی را نشان می دهد، آبی 17، آبی 18. من قادر به تشخیص نوع سایه نیستم. این نشان می دهد که من فاقد مفهوم آبی 17 هستم. بازنمایی تجربه من از آبی 17 غیر مفهومی است. ویژگی توازن بسیار حیاتی است : یک محتوا هنگامی متوازن است که آماده و در دسترس باشد و تاثیرات مستقیم بر تمایلات و باورها ایجاد کند. تای از این موضوع برای تشخیص بازنمایی آگاهانه از بازنمایی کورکورانه استفاده کرد. یک مربع می تواند به صورت آگاهانه و کورکورانه نمایش داده شود. اما فقط بازنمایی آگاهانه متوازن می شود تا تاثیر مستقیمی بر باورها ایجاد کند. تئوری پانیک نه تنها تجربه مفهومی آگاهانه بلکه رفتار تجربه پدیداری : جسم، احساس و … را پوشش می دهد. بنابراین تجربه یک دندان درد از بافتهای آسیب دیده حکایت می کند و به صورت التفاتی، غیر مفهومی، انتزاعی و متوازن است.

بحث های تئوری بازنمایی

انگیزه اصلی برای بازنمایی گرایی ممکن است تئوری باشد: توضیحات کاهش گرا آگاهانه در واژگان درک شده و اطلاعاتی حفظ می کند. شاید به همین دلیل، بحث در ایجاد فلسفه بازنمایی یک بحث غیر تئوری باشد و بر مشاهدات پدیداری تمرکز کرده است. این همان چیزی است که شفافیت تجربه نامیده می شود. این در رفتار هارمن مشاهده شده است اما بهتر است که به عقب تر به زمان مور 1903 باز گردیم. فرض کنید که شما یک تجربه آگاهانه از آسمان دارید. تمرکز شما به آسمان معطوف است. شما سپس تصمیم می گیرید که تمرکز خود را از آسمان دور کنید و به تجربه آسمان معطوف کنید. حالا تمرکز شما دیگر بر آسمان معطوف نیست و به تجربه خود تمرکز کرده اید. شما از چه چیزی مطلع هستید؟ به نظر می رسد که شما هنوز از آبی بودن آسمان آگاهید. حتما شما از آبی دوم مطلع نیستید که به تجربیات شما نسبت به آسمان مرتبط است. شما از کیفیت آبی که بین شما و آسمان قرار دارد مطلع نیستید. به نظر می سد هنگامیکه شما به تجربیات خود توجه می کنید، تنها چیزی که شما از ان مطلع هستید ویژگیهای آسمان خارجی است. به بیان دیگر، فقط ویژگیهای دست یافتنی خود نگری تجربه آگاهانه، ویژگیهای بازنمایی گرایی است. شفافیت تجربه یک بحث مستقیم برای بازنمایی گرایی را ایجاد می کند. بحث ممکن است به صورت ذیل باشد: 1- ویژگیهای دست یافتنی خود نگری تجربه آگاهانه ویژگیهای اعتقاد به بازنمایی گرایی است. 2- ویژگی پدیداری تجربه آگاهانه از طریق ویژگیهای دست یافتنی خود نگری به دست می آید. 3- ویژگی پدیداری تجربه آگاهانه توسط ویژگی بازنمایی گرایی به دست می اید. فرض اول شفافیت است، فرض دوم قصد به عنوان حقیقت مفهومی است. نتیجه بازنمایی گرایی است. دیگر نسخه بحث شفافیت است، چیزی که تای به کار برد بر ایده ها تمرکز کرد و بازنمایی گرایی را در شکل شفافیت که نیاز به تئوری خطا دارد را حذف کرد. این نسخه می تواند مانند ذیل فورمول بندی شود: 1- ویژگیهای پدیداری تجربه آگاهانه که ویژگیهای بازنمایی تصور می شود. 2- احتمالا ویژگیهای پدیاری تجربه آگاهانه از آنچه به نظر می رسند متفاوت هستند. 4- ویژگیهای پدیداری تجربه آگاهانه ، ویژگیهای بازنمایی است. در اینجا فرضیه شفافیت دوباره اولین فرض به شمار می آید. دومین فرض ادعاست که تجربه خطاهای مجهول را محکوم می کند و در نتیجه بازنمایی وجود دارد.

 

مواردی علیه بازنمایی

بیشتر مباحث که برخلاف بازنمایی مرتب شده اند مباحثی هستند که مثالهای معکوسی دارند. سناریوهایی از درجه های متفاوت وهم ارائه می شود که یک تجربه آگانه هیچ ویژگی بازنمایی ندارد یا دو تجربه امکان پذیر با ویزگیهای پدیداری متفاوت دارای ویژگیهای بازنمایی مشابهی هستند یا برعکس. دو تجربه با ویژگیهای پدیداری مشابه دارای ویژگیهای بازنمایی متفاوتی هستند . بلاک بحث می کند که تجربه حلقه های روشنایی بازنمایی نیستند. این می تواند با مالیدن چشم به صورت طولانی انجام شود، به طوریکه چشم ها باز شود و سپس نورهایی دیده می شود که در ان محور می چرخند. چنین تجربه ای دارای ویژگیهای خارجی نیست. در پاسخ، تای ادعا می کند که چنین تجربه ای موجود است اما شفاف نیست. آنها در اینجا شفاف نیستند و اشیاء کوچکی هستند که دارای سطح درخشان هستند که بالای سر می چرخند. یک مثال بحث شده در تفاوت پدیداری با مشابهاتی در بازنمایی نشان داده شده است. فرض کنید که در وسط یک جاده خالی ایستاده اید. همه چیزی که شما در جلوی خود می بینید دو درخت است، درخت A و درخت B که دارای اندازه و شکل مشابه هستند. اما درخت A از درخت B دور تر است. پیکوک ادعا می کند که مطلع بودن از درخت با اندازه مشابه، شما به خود نشان می دهید که آنها دارای ویژگیهای مشابهی هستند. درخت B دارای زمینه دیداری بیشتری نسبت به A است و این به شما نشان می دهد که شما دو درخت متفاوت دارید. تفاوت دیداری بدون تفاوت بازنمایی وجود دارد. پاسخ های متفاوتی به این بحث ارائه شده است. شاید مشهور ترین نشان دهد که این دو درخت دارای ویژگیهای اندازه ای مشابهی هستند، شما همچنین به آنها نشان می دهید که ویژگیهای متفاوتی دریافت کرده اید، به طور مثال B دارای دید بیشتری نسبت به A است. برای اطمینان، شما مفهوم شامل بودن یک زاویه دیداری را ایجاد نکنید. اما به یاد داشته باشید که ظرفیت تجربه می تواند به صورت نامفهوم ساخته شود. بنابراین تجربه شما می تواند دو درخت را که در زوایای دیداری مختلفی قرار گرفته اند را نشان دهد. بنابراین تفاوت بازنمایی با تفاوت پدیداری منطبق است. شاید بهترین مثال، مثال بلاک باشد که مسئله زمین معکوس است. زمین معکوس یک سیاره تخیلی مانند زمین است، به جای اینکه هر شی دارای مکمل رنگی است. ما فرض می کنیم که شی با رنگ هایی پوشانده شده و به زمین معکوس ارسال شده است. رنگ ها به دلیل داشتن لنز در جهان یکدیگر را کنسل می کنند، طوریکه تجربه پدیداری به صورت یکسان باقی می ماند. اما برون گرایی externalism)) درباره ظرفیت بازنمایی اطمینان دارد که ظرفیت تجربه در نهایت تغییر خواهد کرد. تجربه او حالا یک آسمان زرد را نشان می دهد. هنگامیکه تجربه آسمان او بر زمین معکوس با تجربه آسمان مقایسه می شود، به نظر می رسد که دو گروه از نظر پدیداری مشابه هستند اما از نظر بازنمایی متفاوت هستند این مورد همچنان در حال بحث است اما استراتژی های بازنمایی نیز وجود دارد که یکی از آنها بحث درباره ویژگیهای پدیداری است که باعث تغییر بر زمین معکوس می شود و مورد دیگر محتوای بازنمایی است که باعث ایجاد محتوا می شود و زمین معکوس به همان صورت باقی می ماند. بنابراین ممکن است مشکلاتی برای بازنمایی وجود داشته باشد. بازنمایی به نظر می رسد که ویژگی پدیداری تجربه آگاهانه را بر حسب کیفیت حواسی بیان کرده باشد. اما ویزگیهای پدیداری بیشتری نسبت به کیفیت حواسی وجود دارد. هنگامیکه من تجربه آگاهانه درباره آسمان آبی دارم این یک مسیر آبی رنگ است که من از تجربیاتم دارم. یک تمایز می تواند بین دو جزء این رنگ آبی نشان داده شود. جزء آبی که ویژگی کیفی است و برای من ویژگی غیر عینی است. ما استنباط می کنیم که ویزگی پدیداری به عنوان یک موضوع کیفی و غیر عینی است. این ویژگی غیر عینی یک پدیده اغفال کننده است اما در تجربیات آگاهانه موجود است. بدیهی است وجود او یک شرایط پدیداری است: ایجاد ایده تجربه آگانه سخت است . یک حالت که در من اتفاق می افتد در حالت های حساس برای من نیست. چنین حالتی به نظر می رسد که یک تجربه آگاهانه نباشد. تمرکز ویژگی غیر عینی به آگاهانه چیزی است که در سنت پدیدار شناختی اتفاق می افتد. مفهوم خود آگاهی پیش نمایشی شکلی از خود آگاهی است که به تمرکز و آگاهی واضح از چیزی نیاز ندارد و براساس تجربیات ایجاد شده است که یکی از اشکالی است که در مباحث پدیده شناختی وجود دارد. اما در فلسفه تحلیلی نادیده گرفته شده است. شهرت نسبی بازنمایی این غفلت را تصدیق می کند. ممکن است هیچ دیدگاهی ویژگی غیر عینی ایجاد نکند، بنابراین حتی اگر بازنمایی در ویژگیهای کیفی مورد رضایت بخش باشند احتمالا در ویژگیهای آگاهانه پدیداری نیز رضایت بخش است.