نظريه ذهن شناختي و عاطفي
برخي از محققان (براي مثال،شامي – توري،2005؛دوول و همكاران،2010) بين دو نوع بازنمايي نظريه ذهن تمايز قائل شده اند: شناختي و عاطفي. نظريه ذهن شناختي (يا سرد ) مربوط به افكار،باورها و حالات شناختي يا نيات ديگران است ( برادرز و رينگ ،1992 ؛كوري سيلا ،2005، كالبه و همكاران،2010). اين نوع نظريه ذهن را مي توان با تست هاي متفاوتي سنجيد نظير تست باورغلط(فهم باور غلط شخص درباره واقعيت يك موقعيت)،اسناد نيات(درك نيات پشت پرده رفتار شخص) و جعبه فريب اجتماعي ( كشف يك اشتباه بزرگ اجتماعي). اين نوع تست ها يا داستان هاي كوتاهند( تكاليف كلامي) يا نسخه هاي كارتوني (تكاليف بينايي). در نظريه ذهن شناختي مي توان بين بازنمايي هاي ذهني مرتبه اول و دوم تمايز قائل شد. مرتبه اول اشاره بر بازنمايي هاي از افكار يك فرد دارد كه از طريق انطباق ديدگاه بعدي مان كسب مي شود( براي مثال من فكر مي كنم كه آقاي Xفكر مي كند كه…). اين برداشت باعث مي شود كه ما درك كنيم كه ديگران هشياري خاص خودشان دارند كه ممكن است با هشياري ما فرق كند. بازنمايي هاي مرتبه دوم ،كه مي تواند با فرابازنمايي بالاتر مرتبط باشد( مورين ،2006)، مسئول بازنمايي هاي دروني بيشتر درباره خودمان است و مشابها مستلزم دو نوع ديدگاه است( براي مثال آقاي Xفكر مي كند كه خانم Yفكر مي كند كه….دوول وهمكاران،2010). نظريه ذهن عاطفي (يا گرم ) مربوط به حالات عاطفي،احساسات يا هيجانات ديگران است(برادرز و رينگ،1992؛كالبه و همكاران،2010). اين نوع نظريه ذهن را مي توان با استفاده از داستان هاي كوتاه كلامي توصيف كننده هيجانات فرد(هاينز ،بيرد و گرافتون ،2006)، تست بازشناسي حالات هيجاني صورت(نظير شادي،غم، ترس) به عنوان منادي نظريه ذهن (سامر و همكاران،2008) يا تست ذهن خواني از طريق چشم ها ( بارون- كوهن و همكاران،2001) سنجيد.
نتايج مطالعات نوروسايكولوژي حاكي از مجزا بودن سيستم هاي نظريه ذهن عاطفي و شناختي است.براي مثال هاينز،بيرد و گرافتون(2006) دريافتند كه مناطق مختلفي از مغز مسئول ديدگاه گيري شناختي و عاطفي است.آزمودني هايي كه بر هيجانات طرف مقابل توجه دارند در لوب اوربيتوفرونتال مياني شان ( نواحي 11 و 25 برودمن ) فعاليت مغزي نشان مي دهند در حالي كه به هنگام تمركز بر افكار و شناخت طرف مقابل اين نواحي فعال نيستند. شامي توري،آرون-پريتز (2007) بيان كردند كه نظريه ذهن شناختي با آسيب شديد فرونتال و نظريه ذهن عاطفي با آسيب ونترو ميديال مرتبط است.
نظريه ذهن مهربان و نامهربان
نظريه ذهن مهربان و نامهربان در مورد نحوه استفاده از نظريه ذهن مطرح مي شود. نظريه ذهن به عنوان يك توانايي هم مي تواند در جهت مثبت و رفع نياز افراد و هم در جهت منفي و آسيب زدن به ديگران به كار رود. براي مثال برخي از كودكان مانند سرگروه قلدرها و بزرگسالان مانند افراد جامعه ستيز از مهارت نظريه ذهن براي رسيدن به اهداف ضد اجتماعي استفاد مي كنند(ساوتون وهمكاران،1999 و بلير وهمكاران،1996).نتايج برخي از پژوهش ها (براي مثال هپه و فريت،1996) حاكي از نمره بالاي برخي از كودكان شلوغ و داراي اختلال سلوك در تكاليف نظريه ذهن و استفاده آنها از اين توانايي در زمينه ي دروغ گويي،تمسخر،تقلب، باج گيري و زورگويي است. نتايج اين مطالعه و يافته هاي مشابه آن،پژوهشگران را برآن داشت تا امكان وجود نظريه ذهن رشد يافته اما منحرف و سوگيرانه را كه به عنوان نظريه ذهن نامهربان شهرت يافت،مطرح نمايند. در اين راستا مك ايلوين (2003) اظهار مي نمايد كه مهارت و توانايي افراد در ذهن خواني وتشخيص نيازمندي هاي ديگران ضرورتا موجب واكنش هاي موثر افراد براي رفع آن نيازمندي ها نمي شود بلكه گاه اين دانش و آگاهي براي دستكاري و تسلط بر ذهن ديگران و رسيدن به اهداف و خواسته هاي فرد به كار گرفته مي شود