یک تئوری در شکل آگاهانه که می تواند به عنوان ویژگی غیر عینی تفسیر شود تئوری نظارتی مراتب بالا HOMT است. براساس HOMT چیزی که یک ذهن را آگاه می سازد این حقیقت است که موضوع از راه درست آگاه است. هنگامیکه یک حالات از موضوع ذهنی آگاه است آگاهانه می شود. HOMT به آگاهی مهار کننده در عملیات کنترل نیاز دارد. تجهیزات، حالت های درونی، وقایع و محصولات را نمایش و کنترل می کنند. هنگامیکه یک حالت ذهتی با چنین رتبه ای نمایش داده می شود بنابراین آگاهانه است. بنابراین یک حالت ذهنی m از یک موضوع S هنگامی آگاهانه است که s دارای حالت ذهنی دیگری باشد، M* مانند M* یک نمایش صحیح از M است. این حقیقت که M* نشان دهنده M است تضمین می کند که چیزی وجود داردکه شبیه S است.در این مقاله ، چیزی که به حالت آگاهانه در M اشاره می کند چیزی خارج از M به نام M* است. این استراتژی کاهش گرایی HOMT است. نه M و نه M* آگاهانه نیستند و مستقل از حالات دیگر هستند. این دو با یکدیگر آگاهانه می شود. نسخه HOMT در چگونگی تفسیر وسایل نظارتی و نمایش متفاوت هستند. نمونه کار را می توان، کار دیوید روزنتال نام برد. که اجازه دهید نگاهی جزئی به این تئوری بیندازیم.
تئوری تفکر مراتب بالای روزنتال
براساس عقیده روزنتال، یک حالت ذهنی هنگامی آگاهانه است که موضوع دارای تفکر در رتبه بالای مناسبی باشد. حالات بالا یک تفکر است که دارای قوانینی است. یک سنت دیرینه وجود دارد که از نمایش و آنالوگ با توجه به ارگان ها به وجود می آید و به همین اساس ایجاد حالات ذهنی که شبیه به ادراکی هستند شبه ادراکی نامیده می شوند. این نوع از تئوری درک مراتب بالا امروزه توسط آرمسترانگ و لاکان مورد رقابت است. روزنتال عقیده دارد که این یک مشکل است و حالات های بالا که اگاهانه هستند آنالوگهایی نیستند که ادراکی باشند. آنها شناختی هستند.
دیگر ویژگیهای تفکر علاوه بر غیر مفهومی بودن ثابت کننده است. یک حالت ثابت کننده دارای مقرراتی است . این با حالتی مانند خواستن، امیدوار بودن یا ناامید بودن متناقض است و دارای هدف نهایی است. سومین ویژگی تفکر نوع آگاهانه بودن است که به حالت ذهنی اشاره می کند. لزوما یک تفکر مرتبه بالا باید غیر استنتاجی باشد. برای اطمینان، تفکر از پردازش چندین اطلاعات به وجود آمده است اما آن فرآیند باید غیر آگاهانه و خودکار باشد. این تمایل دارد تا به صورتی منعکس شود. این حقیقت که تجربه ما از آسمان دارای جزئیاتی است و ما از آنها آگاه هستیم اماشامل هر نوع آگاهی نمی شود. آخرین ویژگی روزنتال نشان دهنده حالت پایین یک حالت است. محتوای رتبه بالای تجربه آگاهانه آسمان به راحتی آبی رنگی نیست که اتفاق می افتد بلکه شبیه چیزی است که من این تجربه را داشته ام.
مهم است ذکر شود که با توجه به قانون روزنتال، نمایش رتبه دوم یک حالت ناآگاهانه است. برای اطمینان من باید خودنگر، انعکاس دهنده و حادثه یک زندگی آگاهانه باشد، سپس رتبه دوم آگاهانه خواهد شد. سپس حالت رتبه سوم ایجاد می شود. هنگامیکه خود نگری را متوقف می کنیم و تمرکز خود را به آسمان معطوف می کنیم، سومین حالت رتبه بالا ناپدید می شود و حالت رتبه دوم دوباره ناآگاهانه می شود. در هر اتفاقی در هر زمانی موضوعات در بالاترین رتبه، زنجیره بالایی آگاهانه و پایین ناآگاهانه هستند. به طور خلاصه ، فرضیه روزنتال حالت ذهنی است که آگاهانه است در زمانیکه موضوعات غیر مفهومی، غیر استنباطی هستند. این نوع از آگاهی به خود نگری یا آگاهی انعکاسی توجهه ندارد.
مباحث تئوری نظارتی مراتب بالاتر
بحث برای نظارتی مراتب بالاتر به آگاهی توسط لایکان ایجاد شده است.
1. یک حالت ذهنی M از S هنگامیکه آگاهانه است که S از M در موقعتی صحیح ایجاد شود.
2. آگاهی از x به نمایش ذهنی X نیاز دارد.
3. M هنگامی آگاهانه است که S دارای دارای حالت ذهنی M* است، مانند M* که M را در موقعیتی صحیح نشان می دهد.
اگرچه فرضیه دوم معنی دار نیست، اما فرضیه اول از مقالات فلسفی ایجاد شده است . ما می توانیم از این ادعا که حالات آگاهانه حالت هایی هستند که جزئی از تحلیل مفهومی هستند پشتیبانی کنیم. این درست به نظر می رسد، یک حالت ذهنی که کاملا ناآگاهانه است بین فردی است و بنابراین ناآگاهانه است.
اگر چه این کاملا غلط است که هنگامیکه من تجربیاتی درباره آسمان دارم، به آسمان توجه می کنم. در نتیجه من از آسمان آگاه هستنم نه از تجربه ام نسبت به آسمان. من از طریق تجربه ام آگاه هستم نه از تجربه ام. این موضوع قابل اعتماد است. یک تمایز بین آگاهی قصدمند (التفاتی) و آگاهی غیر قصدمند (غیر التفاتی) وجود دارد. اگر S به X توجه کند و به Y توجهی نداشته باشد، توجه به S آگاهی قصدمند است. آگاهی دیداری مستقیم را در نظر بگیرید. تمایز بین دید مرکزی و دید جانبی بدین معنی است که آگاهی دیداری در هر لحظه دارای مرکز اصلی یا جانبی است. حالا من به طور مرکزی از لپ تاپ خودم آگاه هستم اما به طور جانبی از میز خود، آگاه هستم. یک تمایز مشابه که در آگاهی ادراکی به کار می رود کیفیت است. من به طور شنیداری بر صدای الینگتون تمرکز می کنم اما به طور جانبی به سیستم تهویه که بالای سرم است توجه می کنم. هیچ دلیلی برای فکر کردن به تمایز مشابه در آگاهی مرتبه بالا به کار نمی رود. در روشهای انعکاسی من به طور مرکزی بر تجربیات و احساسات تمرکز می کنم و به طور جانبی از آنها آگاه هستم. شکل قبلی یک آگاهی مرتبه دوم است و دومی یک شکل غیر قصدمند است. تمرکز به معنی توجه ما بر جهان خارجی است. ما به طور جانبی از حالات آگاهانه مطلع نیستیم. M آگاهانه(conscious)است ، S بااطلاع (aware) است ، بنابراین هنگامیکه S آگاهی از M است، افت M ناآگاهانه است. این در زمینه پدیدار شناختی و مفهومی محتمل به نظر می رسد.
مواردی علیه تئوری نظارتی مراتب بالاتر
مشکلات زیادی برای تئوری نظارتی مراتب بالاتر در مقالات فلسفی ارائه شده اند. من بر سه مورد از آنها اشاره می کنم. اول مشکلات آگاهی حیوانات و نوزادان است. این باور کردنی است که گربه ها، سنگ ها و نوزادان آگاه هستند، آنها دارای حالت آگاهانه هستند اما به نظر می رسد که آنها در مرتبه دوم قرار دارند. مشکل برای روزنتال صحیح است، در حالیکه این موجودات دارای تفکر هستند . من از این شیر لذت می برم. دو راه برای پاسخ به این موضوع وجود دارد. یک راه نپذیرفتن این است که مرتبه بالا به تایید نیاز دارد. بنابراین روزنتال ادعا می کند که انسانهای بزرگ تمایل دارند از مفاهیم غنی استفاده کنند. و این یک ویژگی لازم برای تفکر نیست. ممکن است یک تفکر مرتبه بالا وجود داشته باشد که به طور مفهومی ساده است و شامل توانایی هایی برای تشخیص هر چیزی می شود. دومین خط امکان پذیر در پاسخ نادیده گرفتن درک حیواناتی مانند گربه، سگ وحتی میمون است در حالیکه دارای حالت آگاهانه هستند. بنابراین، کارتوس ادعاد می کند که مقدار مشخصی از مسائل وجود دارند که در حالت آگاهانه در حیوانات اتفاق می افتند در واقعیت شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد آنها دارای حالت ادراکی و تشخیصی هستند. هر دو نوع از پاسخ برخی از موارد را اشاره می کنند اما بر تئوری تاثیر می گذارند. این موارد نیز می توانند خنثی شود یا به صورت تئوری HOMT پذیرفته شوند. شاید هدف گذاری تفکرات مرتبه بالا مشکلی باشد ما را دچار اختلال کند. هنگامیکه کسانی باور دارند که درخت بادام دوباره شکوفه می دهد آنها اشتباه می کنند شاید حقیقت این باشد که درخت بادام شکوفه نمی دهد یا هیچ درخت بادامی در حیاط وجود ندارد. اجازه دهید تا باورهای غلط را به یاد می آوریم. HOMT هنگامیکه تفکر مرتبه بالا هدف گذاری می شوند دچار مشکل می شود. زمان T و موضوع S رادر نظر بگیرید که دچار دندان درد شده است. او در واقعیت دندان درد ندارد. براساس HOMT چیزی که برای s وجود دارد T است که دچار دندان درد شده است حتی اگر S هیچ دندان دردی در T نداشته باشد. به بیان دیگر، اگر S و M* که M را نشان می دهند در واقعیت هیچ M وجود ندارد، S تحت فشار است هنگامیکه او در حالت آگاهانه است. زیرا M, وجود ندارد و M ویژگی آگاهانه را تحمل می کند. علاوه بر این، بر فرض اینکه یک فرد در لحظه T آگاه است در لحظه T یک آگاهی وجود دارد. این نشان می دهد که او آگاه نیست حتی اگر احساس کند که دارای تفکراتی است. ما می خواهیم بگوییم که یک فرد نمی تواند تحت تاثیرات آگاهانه بودن یا نبودن قرار گیرد. راه های زیادی برای پاسخ به این موضوع وجود دارد. اجازه دهید به طور مختصر آن را توضیح دهیم.، اول اینکه آنها ادعا می کنند هنگامیکه M* بدون هدف است، آگاهانه بودن وجود دارد حتی اگر توسط M معرفی نشده باشد. همانطور که ما در بالا دیدیم، M به طور طبیعی ناآگاهانه است، بنابراین M* یک آگاهانه است که ذاتی است. دوم، آنها ممکن است ادعا کنند که آگاهانه بودن در واقعیت وجود دارد. اما این مسئله کار نمی کند زیرا HOMT با وضع دشواری روبرو می شود.
حالت ترکیبی M+M* یک حالت است که ما از داشتن آن آگاه هستیم. اگر از آن آگاه نباشیم HOMT غلط است زیرا ادعا می کند که حالات آگاهانه ، اطلاع از داشتن چیزی است. اگر وجود داشته باشد باید با حالت ذهنی مرتبه سوم نشان داده شود، M** در این مورد مشکل مشابهی است که در هنگام هدفمند نبودن M** به وجود می آید. سوم اینکه آنها ممکن است ادعا کنند هیچ نظارتی مراتب بالایی بدون هدف وجود ندارد. اما حتی اگر این نشان داده شود، ما می توانیم مطمئن باشیم که شرایط واقعی را دریافت کرده ایم. مشکل سوم برای HOMT اجرای معرفت شناختی آگاهانه است. اگاهی ما که در شرایط آگاهانه هستیم آگاهی فرد اول است، آگاهی بر اساس استنباط تجربی یا تئوری نیست. اما اگر HOMT درست باشد، چیزی که حالت ما را آگاهانه می سازد وجود حالات ناآگاهانه است، بدین منظور برای اینکه بدانیم در حالت آگاهانه هستیم یا خیر نیاز است که درباره حالات ناآگاهانه خود مطلع شویم. اما اطلاع درباره حالات ناآگاهانه تئوری و سوم شخصی هستند، هنگامیکه هیچ آشنایی مستقیمی با حالات ناآگاهانه نداریم. چگونه می توانیم از HOMT حالات آگاهانه و ناآگاهانه را بشناسیم؟ به نظر نمی رسد که این بر اساس آزمایشات و تئوری باشد. این به نظر می رسد که یک اجبار باشد. اما HOMT صحیح باشد، به نظر می رسد که آگاهی باید به طور خالص تئوری و سوم شخصی باشد. بنابراین استنباط می شود. که بحث درباره HOMT طبق ذیل فورمول بندی می شود.
1) اگر HOMT صحیح باشد، اطلاع ما از حالت آگاهانه به طور معمولی یک حالات ناآگانه است.
2) ما شناخت تئوری، اول شخص از حالات آگاهانه نداریم.
3) اگر HOMT صحیح باشد، ما آشنایی اول شخص یا غیر تئوری از حقیقتی که از حالت آگاهانه مطلع است نداریم.
4) ما اطلاعات غیر تئوری ، اول شخص از حقیقی که از حالات آگاهانه مطلع است نداریم.
5) HOMT نادرست است. نتیجه بحث این است که اطلاعات از حالات آگاهانه باید در موارد عادی یک حالت آگاهانه باشد. این چیزی است که HOMT نمی تواند مجوز دهد. بنابراین هنگامیکه در این چهارچوب هستیم به افت منجر ی شود. مشکل با این ادعا که حالات آگاهانه حالاتی هستند که ما از داشتن تصوری ه ما آشنایی غیر تئوری از این حقیقت داریم مطابقت می کند.